دلم واسش تنگ شده بود.هواى اون شباروكرده بودم كه نصف شبابهم اس ميداديم همش نگام به گوشيم بودمنتظرتماسش بودم سعى كرديم باهم حرف بزنيم جواباموديرمى گرفتم گفتم شايدبا اون مشغوله بذاريه تعارفى بكنم بگم مزاحم نميشم بهش اس دادم كه مزاحم نميشم شبت بخيرتوقع داشتم مثل قبلنا بهم بگه مراحمى يادفه آخرت باشه اينوميگى ولى 1كلمه بيشترجوابمو نداد گفت باى.واس اولين باربود دلموشكوند من دلم واسش تنگ بود حتى اشكام هم سراريزشدآخه من واقعامزاحم بودم مهم اينه اون خوش باشه ديگه مزاحمش نميشم .ولى كاش بفهمه خيلى دوسش دارم...
نظرات شما عزیزان:
|