نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم
دستت به دست ديگري از اين گذشته کارمن
اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم
گفتي دلم را بعد از اين دست کس ديگر دهم
شايد تو با خود گفته اي دارم اطاعت ميكنم
رفتم کنار پنجره ديدم تو را یا بگذريم
چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري
دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم
تو التماسم مي کني جوري فراموشت کنم
با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم
گفتي محبت کن برو باشد خداحافظ ولي
رفتم که تو باور کني دارم محبت ميكنم
نظرات شما عزیزان:
|